نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





عشق هم همه دارن حتی پنگوئن ها


[+] نوشته شده توسط ناصر رحیمی در 20:11 | |







در شهری که خورشید را ...................


[+] نوشته شده توسط ناصر رحیمی در 20:8 | |







عاشقه خدا بشی نه تنها ..........


[+] نوشته شده توسط ناصر رحیمی در 20:4 | |







بی وفایی چرا ....؟


[+] نوشته شده توسط ناصر رحیمی در 19:39 | |







این دل شکسته ام فدای سرت بی وفا

آنگونه که تو مرا شکستی ، هر سنگدل دیگری بود پشت سرش را هم نگاهی میکرد ، که حتی لحظه پرپر شدن آن دلشکسته را ببیند ، تو که مرا شکستی دیگر نگاه نکردی به پشت سرت ، راه خودت را رفتی و من هم گفتم این دل شکسته ام فدای سرت
آه این دل به سردی آن لحظه هایی است که گذشته، اما یادش در قلبم یخ بسته است

 


[+] نوشته شده توسط ناصر رحیمی در 10:53 | |







برو خيالي نيست

من هم برای اینکه راحت تر بروی
می گویم "
برو خیالی نیست"
.
اما ....
کیست که نداند
.
بی تو
تنها چیزی که باقی می ماند
"خیـــال توست


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط ناصر رحیمی در 10:34 | |







عشق بدون مرز

ای کاش که در نیمه ی این راه

  فریاد نمی زدی که برگرد...

     ای کاش که این قصه نمی شد

       ای کاش شبانگاه که می شد

         این پنجره تا صبح سحر باز نمی ماند

          حسرت زده ای بر لب این پنجره ای کاش

            با یاد دو چشمان تو آواز نمی خواند

              ای کاش کلاغی که فرورفت در افاق

                در باغچه کوچک تو باز نشیند

                  تا از طرف من ،سر فرصت دوسه باری

                    آشفتگی حال تو را خوب ببیند

                      ای کاش که این ابر که مهمان شده در شهر

                        تا شهر تو رقصنده و طناز بیاید

                          هر گاه که تو خیره شوی بر دل این ابر

                            باران وفاداری من بر تو ببارد

                              ای کاش دوباره برسد لحظه دیدار

                               ویرانه شود این همه آشفتگی و درد

ای کاش...

فریاد نمی زدی که برگرد..........

 

 

[ شنبه بیست و دوم مهر 1391 ] [ 10:8 ] [ :::::*M*Y*::::: ] [ 4 نظر ]

[+] نوشته شده توسط ناصر رحیمی در 10:28 | |







درکم کن


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط ناصر رحیمی در 17:53 | |







در اوج تنهایی !!!!!!!!!!

 


[+] نوشته شده توسط ناصر رحیمی در 17:50 | |







من هر روز نقش یک درخت خشک را در زندگی بازی میکنم! نمیدانم که باید چشم انتظار بهار باشم یا هیزم شکن پ

 


[+] نوشته شده توسط ناصر رحیمی در 17:45 | |







زیبایی زندگی این است که ندانی و دعایت کنند!

 


[+] نوشته شده توسط ناصر رحیمی در 17:13 | |







عشق و پیری

 

 

 






تو را در بهترين اوقات آوردم

قسم بر عصر روشن، تكيه كن بر من

قسم بر روز، هنگامي كه عالم را بگيرد نور

قسم بر اختران روشن اما دور

رهايت من نخواهم كرد

براي درك آغوشم، شروع كن، يك قدم با تو

تمام گامهاي مانده اش با من

تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو ميگويد

ترا در بيكران دنياي تنهايان

رهايت من نخواهم كرد



[+] نوشته شده توسط ناصر رحیمی در 16:20 | |